مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
گـفـتی بـساط گـریـه بـرایت بـپا کـنـند با گـریـه، یـاریِ دل خـون شـما کـنـند گـفـتـی که در وداع بـرادر نـوا کـنـند گـاهی میـان گـریه بـرایت دعـا کـنـند طاقت نداشت خواهرت انگار بیش از این از تو شنـیده بود غـم یـار پیش از این با اینکه هیچ لشگـری از دشمنان نبود با اینکه هیچ نیـزه و تیـر و سنان نبود با اینکه هیچ تیـر سه شعـبه میان نبود با اینکه هیچ نـامهای از کـوفـیان نبود طاقت نداشت خواهرت از تو جدا شود طاقـت نـداشت بر غـم تو مبـتـلا شود مـیکــرد الـتــمــاس تـمــام بــرادران گاهی سفارشی ز بـرادر به خواهران گاهی که داشت ناز و نوازش به دختران میگفت کـربلا چه گـذشته به مـادران انگار ماجرای حسین است و زینب است عالم به پیش دیدۀ معصومه چون شب است با ایـنکه نـور دیـدۀ او بیسپـاه نیـست با اینکه در محاصره یک خیمه گاه نیست با اینکه پیش روی رضا قتلگاه نیست با اینکه بر حرم ز حرامی نگاه نیست طاقت نداشت خواهرت ای قبله گاه طوس یک لحظه دور از تو بماند به راه طوس طاقت نداشت، قـافـله را رو براه کرد یکسال صبـر کرد ولی عـزم راه کرد جـمع بـرادران خـودش را سپـاه کـرد آخـر عــبـور از وسـط قــتـلگـاه کـرد شـد داغــدار مــاتـم هـجـده بــرادرش در خـون تـپـیده دید سپاهی بـرابـرش هر داغ را که دید سخن جز رضا نگفت هرگز کسی به خواهر تو ناسزا نگفت او را کسی کنیز در این ماجرا نگفت وقتی به قم رسید به جز از خدا نگفت شکر خدا که معجر او دست کین نخورد شکر خدا که کعب نی از مشرکین نخورد اما امـان ز خـواهـر مـظـلـومۀ حسین شد هجـر سهم دختر معصومۀ حسین آه از نگـاه هـمـسر مـغـمـومۀ حـسیـن داد از فـغـان مـادر مـصـدومـۀ حسین پهلو شکسته کرب وبلا را که دید و رفت دشمن به زور زینب او را کشید و رفت آقا تو را به حجـرۀ در بـسته کـشتهاند کی با سر بـریـدۀ دل خـسته کـشتهانـد جـدّ تو را به سیـنۀ بـشکـسته کـشتهاند بر روی سینهاش همه بنشسته، کشتهاند زهـر جـفـا کجـا و سر نـیـزههـا کـجـا دشـت بـلا کـجـا و دیــار رضـا کـجـا آمـد جـواد تا که به زانـو نـهـد سـرت بوسید روی ماه تو را تا به حـنجـرت دستی کشید بر همه اعضای اطهـرت خـونین ندید در وسط حجـره پیکـرت ایـنجـا اگـر پـسر به کـنـار پـدر رسیـد در کـربـلا پـدر به کـنـار پـسر رسیـد بـا زانـو آمـده بـه کــنـار پـســر پــدر خود را کـشانده تا به جـوار پـسر پدر گـویـی کـه آمـده بـه مـزار پـسـر پـدر صورت گذاشت روی عـذار پسر پدر خون را گرفت از گلویش تا نفس کشد با جسم پـاره پـاره پری از قـفـس کشد |